کد مطلب:150316 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

نظم های خطرناک
فرهنگ معاویه ای نظم های اصیل انسانی را از بین می برد. بدون اینكه كسی متوجه شود چه چیزی بر سرش آمده است.

در جلسه پیش راجع به این موضوع صحبت نمودیم، ولی معنی كردن نظم حسینی و نظم معاویه ای نیاز به دقت و تلاش بیشتری دارد. تعبیر جلسه قبل این بود كه نظم حسینی، نظمی است كه مقصدش ارتباط انسان با خدا و غیب است نه امنیت دادن به نفس اماره، و نظم معاویه ای، نظم انضباط زمین و فربه نمودن نفس اماره است. برای اینكه به بحث نزدیك شویم مثالی می زنم شما حتما در دستورات علماء شنیده اید كه انسان باید به مرحله «مراقبه» برسد، حالا یك فرد «جنتلمن» و انسان منظم در فرهنگ مدرنیته را با سالكی كه در حال مراقبه است در نظر بگیرید، اولی یك آدم است كه خیلی در كارهایش نظم و پرستیژ دارد، گره كراواتش منظم است، كت و شلوار اتو كرده می پوشد، موهایش منظم است، راه رفتنش منظم است، سخن گفتن و همه كارهایش منظم و سر وقت است، پشت چراغ قرمز هم توقف می كند، در نظم انضباط غوغاست. دومی كه در حال مراقبه است، مواظب است، یك غیبت نكند، فكر بدی به قلبش خطور نكند، پشت چراغ قرمز هم می ایستد چرا كه انضباط زمینی، كار همه انسانهایی است كه در زمین مقیم اند. امام خمینی (ره) هم به عنوان یك آدم منظم، در نوفل لوشاتو وقتی گوسفندی را در باغ پشت ساختمان اقامت ایشان برخلاف قانون فرانسه ذبح كردند و برای امام آبگوشت تهیه كردند، امام پرسیدند آیا ذبح گوسفند در داخل باغ مطابق با قانون فرانسه هست؟ گفتند: نه دولت فرانسه چنین


اجازه ای را نمی دهد. امام از خوردن آبگوشت امتناع كردند. همراهان امام می گفتند: ما می دانستیم كه امام آبگوشت دوست دارند اما آن آبگوشت را نخوردند چون نظم زمینی باید رعایت شود اما نظم زمینی، تنها نظمی نیست كه امام حسین علیه السلام آمده است تا آن را ایجاد كند. نظم اهل مراقبه را ببینید، آنچنان مواظب است كه كوچكترین خطور قلبی، یك گناه، یك غفلت، چه مادی و چه معنوی، در تمام شخصیتش حاصل نشود، یعنی انسانی كه در مراقبه می رود و، در نظمی زندگی می كند كه زمین را به آسمان پیوند زده است و چنین نظمی است كه فرهنگ معاویه ای را ویران می كند.

فرهنگ رومی معاویه، نظم های اصیل انسانی را از بین می برد، گاهی انسان دیگر نمی تواند در فضای نظم معاویه ای تنفس كند، هر كاری می كند و هر برنامه ریزی كه می كند می بیند به آنچه كه می خواهد نمی رسد، این نظام معاویه ای است كه نظم ها اصیل را از بین می برد و این نظم حسینی است كه با حكمت الهی به بشر و جهان نگاه می كند و آن را اداره می كند.

نظم های اصیل انسانی را معاویه از بین می برد، بدون اینكه كسی متوجه شود چه بر سرش آمده، مگر كسی كه می تواند حق و باطل را تمییز دهد.

روی این موضوع فكر كنید كه چرا حكومت یزید اصرار دارد كه حسین علیه السلام بیعت كند؟ همان طور كه می دانید خیلی از افراد بیعت نكردند، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و امثال اینها هم بیعت نكردند و در مكه هم آزادانه زندگی می كردند هیچ نامه ای هم از یزید برای امیر مكه نیامد كه عبدالله بن عمر یا عبدالله بن زبیر یا هر كس دیگر كه بیعت ننموده، بكش، فقط دستور آمد كه حسین علیه السلام را بكشید. مأمورانی كه بنا بود امام حسین علیه السلام را بكشند روز هفتم ماه ذی الحجه وارد مكه شدند و احرام بستند و روز هشتم بود كه امام حسین علیه السلام از مكه خارج شدند و قرار بود كه در موقع رسمی شدن مراسم حج توسط شمشیرهایی كه زیر احرام خود بسته


بودند امام حسین علیه السلام را بكشند، بحث این است كه چرا حسین علیه السلام باید كشته شود؟ چرا كسانی چون عبدالله بن زبیر و یا عبدالله بن عمر كه مخافت هم می كردند نباید كشته شوند؟ بودن حسین علیه السلام آن نوع بودنی است كه معنای حق و باطل را می فهمد و می فهماند. بودنی مثل بودن عبدالله بن عمر معنی حق و باطل را نمی فهمد چرا كه خودش یك یزید دیگر است منتها در ظاهری مقدس. شما تایخ را مطالعه كنید. عبدالله بن عمر به حضرت علی علیه السلام می گوید:ای علی! من شك دارم كه تو جانشین پیامبر هستی، بنابراین نه با تو درگیر می شوم و نه با تو بیعت می كنم. این روحیه عبدالله بن عمر، است، آنگاه همین آقا وقتی حجاج بن یوسف ثقفی آن جلاد خون ریز حاكم می شود شبانه و بدون فوت وقت خود را به دارالخلافه می رساند، می گوید آمده ام تا با حجاج بیعت كنم، می گویند حجاج خواب است، می گوید به او بگویید اگر من با امام زمانم بیعت نكنم، گناه كرده ام و تا بیعت نكنم نمی روم و حجاج در حالی كه در رختخواب دراز كشیده می گوید، بیاید با پایم بیعت كند و عبدالله بن عمر می رود با پای حجاج بیعت می كند، نكند كه از عهد امام زمانش روی گردان شده باشد!! به همین دلیل است كه امثال عبدالله بن عمر برای یزید خطر ندارند و هیچ وقت هم دستور كشتن شان صادر نمی شود. آنچه مهم است این است كه بدانید حسین علیه السلام بودنش چنان است كه از طریق او معنی باطل بودن یزید كاملا روشن می شود. ولی بودن عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بودنی نیست كه به معنای باطل بودن یزید باشد. چرا؟ چون نه خودشان حق اند و نه حق شناس اند.

اینجاست كه می خواهم اشاره ای گذرا به این موضوع داشته باشیم كه چرا شیعه در جهان این قدر در فشار واقع می شود؟ اینها نمی خواهند شیعه در دنیا مطرح شود، فلان عارف، فلان فرمانده طالبان در دنیا مطرح می شود و لی اگر دقت كرده باشید می بینید كه در این چند ساله به شدت رهبری انقلاب را در بایكوت خبری قرار داده اند و به شدت تلاش دارند كه یك كلمه از حرفهای ایشان به گوش جهانیان نرسد. این را در نظر داشته باشید كه شیعه حق را می شناسد، اگر مطرح شود، جهان باطل، باطل بودنش روشن می شود و بر این اساس است كه باید شیعه مطرح نشود. بیشتر


كتابهای دنیا در مورد اسلام را مطالعه كنید، پر است از حرف های اهل سنت، ولی در مورد شیعه نهایت پنهان كاری را اعمال می كنند، بعد هم كه آن را مطرح می كنند میگویند فرقه ای است از فرق اسلامی، به عنوان مثال در كنار فرقه ای مانند مرجئه یا خوارج مطرح می كنند، یك فرقه ای كه اصلا در تاریخ مطرح نیست، یعنی شیعه به اندازه وهاییت هم در جهان تبلیغات غرب مطرح نیست! چرا؟ چون شیعه مكتبی است كه حق را می تواند مطرح كند. شما نگران نباشید از اینكه در فرهنگ روزنامه ای جهان، شیعه مطرح نیست، جهان به اندازه ای كه حق گراست شیعه گراست، و به اندازه زیادی كه باطل گراست، غیر شیعه گراست. شما هر وقت دیدید در جامعه غیر حق گرا، نمره بیست آورده اید، بترسید. شما دغدغه مطرح شدن نداشته باشید دغدغه حق گفتن داشته باشید، و گرنه با وجود این انقلاب هم نمی توانید خود را نجات دهید، بنده حقیقتا تنها امیدم این است كه مقام معظم رهبری - حفظه الله - یك چنین سیر و سلوكی دارند، ایشان پایه حركت خودش را روی چیزی گذاشته است كه حق گم نشود. مثلا فرهنگی می آید تحت عنوان گفتگو با جوانان كه باید دل جوانها را به دست آورد، سوت و كف می زند و دستهای دختران هم از حجاب بیرون می شود، ولی یك مرتبه مقام معظم رهبری، فرهنگی را مطرح می كنند كه ببینید می توان با جوانها به گونه ای دیگر حرف زد، یعنی به عبارتی دائما فرهنگ حق توسط ایشان جلوه گر می شود. وقتی حق جلوه گر شد، خیلی ها متوجه می شوند و عمل می كنند، لازم نیست به جوان بگوییم چرا به صورت غیر سالم سوت زدی، با روش خوبی كه بیان می كنیم، آنها را متوجه بطلان كارشان می كنیم. شما صحبت های حضرت اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا را مطالعه كنید، این همه دلسوزی با لشگر عمر سعد چه معنایی می دهد؟ این همه دلسوزی انسان را مبهوت می كند! عمل امام علیه السلام یعنی ما آمده ایم تا صلح كل شویم و در دل این همه حرفها، می بینید كه مبارزه می كند. تاریخ می گوید كه وقتی حضرت اباعبدالله علیه السلام شمشیر كشید هیبت حضرت لشگر چهل هزار نفری را به عقب راند. این مطلب را كسانی می گویند كه سعی داشتند حضرت اباعبدالله علیه السلام را ضعیف جلوه دهند، عمر سعد فریاد می زند و می گوید این پسر قاتل


عرب است، همه به حضرت نیزه پرانی می كنند. روحیه ی خیلی عجیبی است كه بعد از آن همه دلسوزی وقتی صلح كل باید با بدی بجنگد دیگر كوتاه نمی آید، تردید ندارد و مردانه می جنگد.

ما در مقابل حق و باطل سه روش را بیان می كنیم:

روش اول، روشی است كه معاویه عمل كرد، معاویه می دانست حسینی كه حق را می شناسد، نباید مطرحش نمود، برای همین هم حضرت اباعبدالله علیه السلام قبل از شروع نهضت یعنی قبل از اینكه یزید بر سر كار بیاید به معاویه به دشت در نامه هایشان حمله می كنند، نامه ای دارند كه حضرت می فرمایند: من تو را بزرگترین بلای جامعه اسلامی می دانم، و خود حضرت هم می فرمایند بحث جنگ بین من و تو نیست چون حضرت به صلح برادرشان در مقابل معاویه پای بندند - معاویه هم این قدر می فهمد كه نباید با حسین علیه السلام رو به رو شود، چرا؟ چون حسین مطرح می شود. و ظاهرا در وصیتی كه به یزید دارد می گوید حسین را نكش.

روش دوم همان روش یزید است كه باید حسین را بكشیم و كار را تمام كنیم، البته نظر معاویه و یزید هر دو در این است كه حسین علیه السلام نباشد، و مسلم است كه حضرت اباعبدالله علیه السلام منتظرند تا در شرایط جدید، حمله ی جدید بكنند، و كاری به این موضوع ندارند كه یزید می خواهد حضرت را بكشد یا نكشد. یزید هم تلاش می كند تا شرایط را به نفع خودش تمام كند و اتفاقا به نفع اباعبدالله علیه السلام تمام شد. چون حكمت حسینی حكمتی است كه در مقابل این روش پرفشار و خفقان هم می تواند خودش را ثابت بكند.

روش سوم كه مخلوطی از روش اول و دوم است، روشی است كه هنوز به كار می برند و بیشتر شبیه روش معاویه ای است، یعنی نمی خواهند شیعه خیلی مطرح شود. آمریكایی ها نمی فهمند چه كار می كنند، خیلی یزیدی تر عمل می كنند، و اروپایی ها به روش معاویه ای عمل می كنند، پس این جنگی كه ما امروز بین شعیه و دنیا داریم، مخلوطی از روش معاویه و یزید را در مقابل خود داریم، برای همین هم باید هوشیارانه عمل كنیم، تا بتوانیم در این نهضت به آن نهایتی كه میخواهیم برسیم.


برای نظام كفر یزیدی و معاویه ای، خطر شیعه و به خصوص خطر اباعبدالله علیه السلام در چیست؟ در این است كه حین علیه السلام حق و باطل را می شناسد و دغدغه حق بودن كارها را دارد. امام حسین علیه السلام روی مطلبی دست می گذارد و می گوید كه حق است و یا نه، باطل است. و چنین فردی بدون اینكه انسان شروری باشد از همه مخالفان فرهنگ معاویه ای برای فرهنگ معاویه ای خطرناكتر است. عبدالله بن زبیر، انسان شروری است، قلدر است، جنگ به راه می اندازد و می كشد، چند سال بعد از حادثه كربلا هم مكه را گرفت، ولی امام حسین علیه السلام برای حكومت معاویه خطرناك است ولی شرور نیست. ببینید كه برای یزید چقدر سخت است كه با این امام بجنگد. خدا امام خمینی (ره) را رحمت كند كه در قرن حاضر، پایه گذار این روش بود كه ثابت كنیم شرور نیستیم ولی با همه جهان باطل درمی افتیم. وقایع زمان جنگ را مرور كنید، بچه های حزب الله لبنان - كه خدا قوتشان بدهد - در تنگه سوئز مین كار گذاشتند و امام با شنیدن این موضوع به شدت با آنها دعو كردند كه چرا امنیت جهانی را به هم می زنید؟ ما آمدیم كه انسان شروری نباشیم ولی حق باشیم و اگر بچه های حزب الله نجات پیدا كردند به همین جهت نجات پیدا كردند كه همچون مولایشان حسین علیه السلام شرور نبودند ولی از حق هم كوتاه نیامدند و این گونه زندگی كردن خیلی سخت است، گاهی مسلمانانی را می بینیم كه می خواهند جلوی انحرافات نظام غربی را بگیرند اما نمی توانند شرور نباشند لذا از تلاش خود نتیجه نمی گیرند.

حسین علیه السلام خیلی قهرمان است چرا كه او خطرناك ترین عنصر برای نظام اموی است بدون آن كه انسان شروری باشد و بخواهد تخریب مادی به بار آورد، جملات حضرت را در شب و روز عاشورا بنگرید او تماما به عنوان یك مصلح بزرگ در صحنه است نه یك انسان تخریب كننده، و به همین جهت در فرهنگ معاویه ای همه جانیان پذیرفته می شوند تا به زندگی پوچ خود ادامه دهند، مگر انسانی كه بین حق و باطل تمییز می دهد و باطل و پوچی را می شناساند. امام حسین علیه السلام این قدر به مكتب و نهضت خودش اطمینان دارد كه در جهانی كه بر اساس برنامه «ما


خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق» [1] آفریده شده است می تواند خودش را با روش های حق ثابت كند. این چنین انسانی ترس ندارد از این كه حالا عمر سعد با چهل هزار نفر از لشگریانش به مقابله او آید. یعنی شما اگر می ترسید و می لرزید و گاهی خشونیت را از حد تعادل دینی اش خارج می كنید به این علت است كه نمی دانید در نظامی كه خدا ساخته است می شود حق را تثبیت كرد و حسین علیه السلام توانست خودش را تثبیت كند، نمونه اش همین است كه امروز من و شما دغدغه فهم حسین علیه السلام را داریم و می دانیم كه باید به حسین علیه السلام نزدیك شویم تا نجات یابیم و برنامه های مان به ثمر برسد.

وقتی فرهنگ معاویه ای ریشه های خود را محكم كرد، دیگر انتخاب بین حق و باطل گم می شود و انتخاب میان ناحق ها می ماند، زشتی شر گم می شود و باطل از باطل بودن می افتد، دراین حال هر انتخابی پوچ و بی معنی گشته و خشم ها و غم ها و شادی ها همه سر و ته یك كرباس اند و این مسئله از دید بسیاری پنهان می ماند مگر آن كسی كه ملاك انتخابش هنوز بر محور حق و باطل دور می زند و نه هیچ چیز دیگری، چنین انسانی را شعار ترقی و توسعه و رفاه و وسعت فتوحات نمی فریبند و فقط به حق یا باطل بودن موضوع می اندیشد و نهضت اباعبدالله علیه السلام در موقعی كه همه چیز مطرح بود مگر حق و باطل بودن امور، جهت ها را به سوی تمییز حق و باطل كشاند تا آنچه پوچ و بی معنی شده است از چشم ها پنهان نماند.


[1] آسمان و زمين را و آنچه بين آنهاست خلق نكرديم مگر به حق. «سوره حجر آيه 15».